باز مضحکه رژیم اسلامی در راه است. باز جریانات اپوزیسیون پرو رژیمی در حمایت از جناح دوم خردادی و اصلاح طلب حکومت فعال شده اند. باز شاهد چرخشهای سیاسی مهمی در درون اپوزیسیون رژیم هستیم. فعالین این صف متفاوت و رنگارنگ اند. از توده ای و اکثریتی و ملی – اسلامی همیشه متعهد به رژیم اسلامی و اسلام گرفته تا مشروطه طلب و رئیس و روسای حزب رستاخیر و آریامهری سابق در این صف هستند. یک باغ وحش کامل سیاسی است. مشمئز کننده است. جامعه اکنون با موج تبلیغاتی این مشاطه گران و مجیزگویان جناح اصطلاح طلب حکومت اسلامی مواجه شده است. عوامفریبی ها متعددند. این صف را با تمام استدلالاتشان باید عقب نشاند. نباید اجازه داد بار دیگر برای رژیم اسلامی عمر بخرند. باید درس تلخی به این جریانات داد. نباید اجازه داد همان دلقک بازیهای دوم خراد تکرار شود. به محورهای اصلی این تهاجم تبلیغاتی باید پرداخت. میگویند:
احمدی نژاد رئیس جمهور "تحریم کنندگان" است. عدم شرکت در انتخابات به نفع احمدی نژاد است. احمدی نژاد کاندید "تحریم گران" است. عدم شرکت در این انتخابات تایید غیر مستقیم بر سیاست خامنه ای و جناح راست افراطی است. "هر کس به غیر از احمدی نژاد"!
علی جوادی: این یک رکن تبلیغاتی انزجار آور نیروهای اصلاح طلب حکومتی است. احمدی نژاد رئیس جمهور حکومت اوباش اسلامی است. رئیس جمهور خامنه ای و رفسنجانی و خاتمی و موسوی است. احمدی نژاد حتی رئیس جمهور اکٽریت کسانی که به دلیلی و با ترس و لرز از قطع شدن کوپن و سهمیه شان در مضحکه دور قبل رژیم اسلامی شرکت کردند٬ نیست. منتخب هیچ انسان آزادیخواه و برابری طلب و با حداقلی از شعور و حرمت انسانی نیست. احمدی نژاد منتخب دستگاه اسلامی است. در یک نظام غیر اسلامی٬ در یک نظام آزاد و انسانی احمدی نژاد و کل دار و دسته رژیم اسلامی اش را به جرم جنایت علیه مردم در پشت میز محاکمه به جرم جنایت علیه مردم قرار خواهند داد.
یک فرض این تبلیغات کریه همان مرد رندی همیشگی اصلاح طلبان حکومتی است. در این تصویر٬ جامعه ایران دارای دو قطب است. جناح راست و سوپر ارتجاعی و جناح ارتجاعی دوم خرداد. نه اپوزیسیونی هست٬ نه آزادیخواهی هست٬ نه برابری طلبی هست٬ نه جنبش سرنگونی طلبانه ای هست٬ نه جنبش کمونیسم کارگری هست٬ نه جنبش آزادی و برابری طلبی زن و مرد در جامعه هست و نه جنبش خلاصی فرهنگی. هیچ چیز جز دو قطب ارتجاع حاکم نیست. در حقیقت دارند آرزوهای خود را بیان میکنند. آرزوهایی که برای دستیابی به آن رژیم اسلامی و کل جناحهای آن سی سال زده اند٬ کشته اند و اعدام و سنگسار کرده اند. دارند تصویرشان را از رژیم و جامعه مطلوبشان ارائه میدهند. جامعه ایران به دو قطب ارتجاع اسلامی تقسیم نشده است. قطب سومی وجود دارد. قطب مردم آزادیخواه و برابری طلب. قطب کارگر و انسانیت و کمونیسم.
اعتراض و عدم شرکت در این مضحکه انتخاباتی یک پیش شرط آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانیت است. ادعا نامه مردمی است که حکم سرنگونی رژیم اسلامی را صادر کرده اند. مردمی که دل به تغییرات درونی رژیم نبسته اند. خواهان سرنگونی انقلابی آن هستند. از طرف دیگر هر گونه توجیه شرکت در این مراسم مضحک اسلامی٬ با هر دلیل و بهانه ای٬ عوامفریبی و پیوستن به صف مجیزگویان و مرتجعین دوم خردادی و اسلامی است. تاییدی بر کلیت رژیم اسلامی است. تفاوتها هر چه باشند٬ هر دو جناح و همه کاندیداها مورد تایید کل نظام اسلامی هستند. یک مشت مرد مرتجع مسلمان امتحان پس داده اند. همه شان در جنایات این رژیم سهیم اند. همه شان برای بقاء هیولای اسلام و حکومت اسلامی تلاش میکنند. تفاوتهایشان میکروسکپی است. شرکت در این مضحکه توهین به شعور انسان و آزادیخواهی است.
احمدی نژاد کاندیدای راست ترین باندهای حاکمیت رژیم اسلامی است. رای به احمدی نژاد٬ رای به جمهوری اسلامی است. رای به موسوی و کروبی هم رای به جمهوری اسلامی است. "هر کس به غیر از احمدی نژاد" سیاست اصلاح طلبان حکومتی و استحاله طلبان غیر حکومتی است. رای و اراده ما به آزادیخواهی و برابری طلبی و رفاه و انسانیت است. و پیش شرط تحقق این رای و اراده سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است.
چهار سال سیاست افراطی احمدی نژاد کشور را در آستانه بن بست و وضعیت خطرناک و اضطراری قرار داده است. ادامه حکومت احمدی نژاد به معنای حمله نظامی احتمالی و یا تحریمهای اقتصادی همه جانبه علیه ایران است. برای نجات ایران و کشور باید جلوی ادامه حکومت احمدی نژاد را گرفت! در حال حاضر مساله مرگ و حیات کشور ایران مطرح است.
علی جوادی: نه تنها چهار سال حکومت اسلامی بلکه سی سال حاکمیت نظام اسلامی جامعه را در فقر و فلاکت و بی حقوقی و نابسامانی قرار داده است. سی سال حاکمیت اسلامی جامعه را در منجلابی فرو برده است که بیش از ٥٠% از جامعه بنا به اذعان خود مسئولان حکومتی در زیر خط فقر زندگی میکنند. کارنامه این نظام روشن است. فقر و فلاکت و بی حقوقی و اعدام و سنگسار و سرکوب سهم مردم است. احمدی نژاد تنها یک مهره رژیم اسلامی است. سیاستهایش خارج از نرم نیست. بخشی از قاعده نظام اسلامی است. مجری سیاستهای خمینی و خامنه ای و کل دستگاه اسلام است. کل این دستگاه و در حقیقت کل جنبش اسلامی جامعه و مردم را قربانی تروریسم اسلامی و جنگ بین المللی تروریستها کرده است. تهدید خطر جنگ و یا مخاطرات ناشی از تحریم اقتصادی و تجاری تماما ناشی از حاکمیت و ادعاهای جنبش اسلام سیاسی و سهم خواهی آنها از قدرت سیاسی در منطقه و جهان و تقابل ارتجاعی با قطب تروریسم دولتی٬ آمریکا و اسرائیل و متحدین اش٬ است. آنها که مصائب مردم را به چهار سال حاکمیت سیاه احمدی نژاد محدود میکنند٬ عملا مهر تاییدی بر سیاستهای دوره پیشا احمدی نژاد رژیم اسلامی میزنند.
اما حتی اگر تحریمهای اقتصادی و تهدید جنگ را از بالای سر جامعه حذف کنیم٬ باز هم کارنامه رژیم اسلامی کم و بیش همین است که هست. تماما سیاه است. جنگ تروریستها مساله ای محدود به دوره پسا یازده سپتامبر است. وجود رژیم اسلامی یعنی تمام مصائبی که مردم با آن دست به گریبانند٬ مساله ای سی ساله است. بعلاوه مساله این جریانات شرایط زندگی و کار و حقوق سیاسی و مدنی مردم در این نظام نیست. مساله شان کشور و حاکمیت سرمایه داری است٬ نه مردم. یک ذره آزادیخواهی و انسانیت و برابری طلبی در وجودشان نیست.
کسی که خواهان حذف خطر جنگ و تحریم اقتصادی و کلا جنگ تروریستها از بالای سر مردم٬ چه در ایران و چه در سطح جهان است٬ باید در مقابل هر دو قطب تروریستی جهان٬ در مقابل کلیت این تقابل ارتجاعی و نظام اسلامی قد علم کند. و این سیاستی است که در دستور جنبش ما و بشریت متمدن قرار دارد. حمایت از یک جناح ارتجاع اسلامی در مقابل جناح دیگر راه حل خلاصی از این مخمصه و جدال تروریستها نیست٬ مجرایی برای تداوم بخشیدن به آن است.
در حال حاضر مساله اساسی جامعه بر خلاف تصور اصلاح طلبان حکومتی مرگ و حیات کشور ایران نیست٬ مساله مرگ و یا تداوم حیات رژیم آدمکشان اسلامی است. بقاء این رژیم در هر شکل و شمایلی به معنای ادامه تمامی مصائبی است که گریبان مردم را گرفته است. راه حل ما سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و استقرار حکومتی متضمن آزادی٬ برابری و رفاه و سعادت انسانها است. یک حکومت کارگری٬ یک جمهوری سوسیالیستی.
ما هم بر این اعتقادیم که انتخابات در رژیم اسلامی آزاد نیست. اما حتی برای تغییرات اندک هم که شده باید در این انتخابات شرکت کرد. تحریم کنندگان تخریب و نابودی جامعه را راهی برای سرنگونی رژیم اسلامی میدانند.
علی جوادی: هیچ تغییری حتی جزیی و اندک هم در راه آزادی و برابری و رفاه مردم از طریق شرکت در مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی تامین نمیشود. برعکس٬ هر درجه تغییری در جامعه در اساس به سرنگونی رژیم اسلامی گره خورده است. کوچکترین بهبود در زندگی مادی و معنوی مردم و کسب بدیهی ترین حقوق و آزادیهای فردی و مدنی و اجتماعی در گرو بزیر کشیدن رژیم ارتجاعی و ضد بشری جمهوری اسلامی است. تغییر در حاکمیت رژیم اسلامی به معنای تغییر در زندگی مادی مردم نیست. هر گونه تغییری حاصل مبارزه و عقب راندن کلیت رژیم اسلامی است. شاید چنین تبلیغاتی در دوره اول "انتخاب" خاتمی برای جامعه و برخی "تازه" بود. اما اکنون بعد از گذراندن دو دوره از حاکمیت خاتمی و بررسی زندگی و شرایط مادی و معنوی جامعه٬ چنین ادعایی فقط یک عوامفریبی زشت و کریه است. توهین به شعور مردم است. تلاش برای تکرار ارتجاع دوم خرداد است. تاریخ شاید دو بار تکرار شود. اما بار دوم مسلما کمدی مضحکی بیش نخواهد بود.
مساله این نیست که برای "تغییرات اندک" باید از جناحهای رژیم اسلامی دفاع کرد و برای تغییرات بنیادی از "جنبش سرنگونه طلبانه" توده های مردم. ما هم مدافع هر تغییر اندکی در زندگی مادی و اجتماعی توده های مردم هستیم و هم خواهان سرنگونی انقلابی این رژیم و تغییرات بنیادی و ساختاری. ما هم برای افزایش دستمزد مبارزه میکنیم و هم برای نابودی کار مزدی و نظام سرمایه داری. ما هم برای لغو اعدام مبارزه میکنیم و هم برای سرنگونی رژیم اعدام و سنگسار. بعلاوه ما هیچوقت این مدافعین "تغییرات اندک" را در صف دفاع از "تغییرات بنیادی" ندیده ایم که اکنون به این فغانشان وقعی گذاشته شود.
این ادعا که "تحریم کنندگان" تخریب و وخامت بیشتر اوضاع را راهی برای سرنگونی رژیم اسلامی میدانند٬ ربطی به جنبش ما و کمونیسم کارگری ندارد. هستند برخی جریانات مالیخولیایی و ناسیونالیستی که چنین تصوری از سیاست و جامعه دارند. وخامت بیشتر اوضاع و زندگی مردم را مجرایی برای "انقلابی" شدن بیشتر و اعتراض بیشتر در جامعه میدانند. کودنانه می پندارند که فلاکت بیشتر عاملی در جهت رادیکالیزه شدن جامعه است. این یک سیاست تماما ارتجاعی و ضد جامعه است. چنین سیاستی ربطی به کمونیسم کارگری ندارد. کمونیسم کارگری از اساس در تقابل با چنین تصورات ضد اجتماعی است. این جریانات حاشیه ای و بی ربط به سیاست واقعی و جامعه اند. تلاش برای تسری چنین تلقی ای از سیاست به صف نیروهای مدافع سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی یک عوامفریبی عریان است. اما اگر کسی خواهان جلوگیری از تخریب بیشتر جامعه است باید به صف نیروهای مدافع سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی بپیوندند. ادامه بقاء رژیم اسلامی مترادف با تخریب بیشتر و فلاکت بیشتر است.
از استراتژی سرنگونی طلبی چیزی جز شعار آنهم از هزاران کیلومتر چیز دیگری باقی نمانده است. راه اصولی پیوستن به "پیکار سیاسی مردم" و همان "گفتمان مطالبه محور" است.
علی جوادی: این سیاست اخیر حزب مشروطه و نظریه پرداز آن آقای داریوش همایون است. از قرار اخیرا به این نتیجه رسیده اند که از "استراتژی سرنگونی طلبی" چیزی باقی نمانده است. منظورشان این است که خودشان از سیاست سرنگونی طلبی گاه و بیگاهشان دست کشیده اند و تماما به صف نیروهای "استحاله طلب" پیوسته اند. منظورشان این است که استراتژی سرنگونی را رسما از دستور خودشان کنار گذاشته اند. این ادعا قبل از آنکه اذعان به واقعیت بیرونی ای باشد٬ نشان یک چرخش سیاسی کامل در استراتژی سیاسی این جریانات است.
مسلما جنبش توده های مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی مانند هر جنبش اجتماعی دیگر دارای افت و خیزهایی است. اما وجود دارد. و تا بزیر کشیدن این رژیم از سیاست جامعه حذف نخواهد شد. واقعیت این است که نفس سرنگونی طلبی توده عظیم مردم با فاکتورهای عام و ملموسی بیان میشود. از نظر مردم جمهوری اسلامی باید سرنگون شود. نه فقط به این خاطر که یک رژیم مستبد و سرکوبگر و مذهبی است. نه فقط به این خاطر که یک رژیم ضد زندگی است. بلکه همچنین به این علت که با تعریف و معنای زندگی مردم در جامعه در تناقض است. چرا که با نفس خوشی و شادی و انسانیت در تناقض است. چرا که با موسیقی و ورزش و حق معاشرت و سکس در تناقض است. جامعه ایران یک جامعه غیر اسلامی و به شدت مدافع فرهنگ و تمدن و روش زندگی غربی است. مردم برای سرنگونی چنین رژیمی روز شماری میکنند. خواست این مردم سرنگونی رژیم اسلامی است. سرنگونی طلبی یک جنبش عمیق و دامنه دار در جامعه است. تا زمانیکه این مختصات جامعه پا برجاست٬ تا زمانیکه تصویر جامعه از زندگی آن است که هست٬ رژیم جمهوری اسلامی محکوم به سرنگونی است. وجود جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم ناشی از این واقعیت بنیادی است.
اما مساله استراتژی سیاسی جریانات سیاسی اساسا امری منوط به موجودیت یا دامنه و ابعاد جنبش سرنگونی طلبی توده های مردم نیست. جریانی که خواهان سرنگونی رژیم ارتجاعی اسلامی نباشد٬ خود یک جریان ارتجاعی است. یک سازمان و حزب سیاسی استراتژی سیاسی خود را نه از وجود یک جنبش اجتماعی بلکه از اهداف و آرمانهای سیاسی خود میگیرد. ما کمونیستیم. برای آزادی و برابری و رفاه انسانها مبارزه میکنیم. تحقق این آرمانها منوط به سرنگونی رژیم اسلامی است. از این رو سرنگونی رژیم اسلامی بخشی جدا ناپذیر از استراتژی سیاسی ماست. اعلام پایان استراتژی سرنگونی رژیم اسلامی نه اذعان به یک واقعیت سیاسی جامعه بلکه تلاشی است که رژیم اسلامی شب و روز برای تحقق آن سرکوب میکند٬ اعدام میکند٬ و کل دستگاه سرکوبش را برای مقابله با آن حدادی میکند.
کنار گذاشتن استراتژی سرنگونی توسط این جریانات در عین حال بازتاب تغییر سیاست در هیات حاکمه آمریکا است. تغيیرات در آمریکا٬ شکست سیاست رژیم چنج و لشکر کشی نظامی به عراق یک علت اصلی تغییر استراتژی سیاسی این جریان است. این جریانات تا زمانیکه جورج بوش در بوق جنگ میدمید٬ با فریادهای "تانکیو بوش" به استقبالش میرفتند. اکنون که اوباما سیاست بند و بست با رژیم اسلامی را در دستور کار دولت آمریکا قرار داده است٬ این جریانات هم سیاست بند و بست با رژیم اسلامی را دنبال میکنند. اما هر تغییری کنند٬ جهت تغییرشان روشن است. این جریانی ضد کمونیسم و ضد آزادیخواهی و برابری طلبی است. در تقابل با کمونیسم و طبقه کارگر به هر خس و خاشاکی متوسل خواهد شد.
راه اصولی پیوستن به اردوی آزادی و برابری و رفاه و انسانیت است. "گفتمان مطالبه محور" پروژه ای دیگر٬ سدی دیگر٬ در مقابله با سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی است. این پروژه ای برای ایجاد تغییراتی در رژیم اسلامی و در چهارچوب قانون اساسی رژیم اسلامی است. آلترناتیوی در مقابله با سرنگونی طلبی است. یک تلاش دیگر در ادامه شکست دوم خرداد٬ جامعه مدنی٬ شصت میلیون امضا و پروژه رفراندوم است. تلاشی برای ایجاد سازش میان مردم و رژیم اسلامی است. این ایستگاه را نیز باید از سر راه جنبش آزادیخواهی و برابری طلبی برداشت. این یک سیاست حزب اتحاد کمونیسم کارگری است.
جریان "گفتمان مطالبه محور" مدافع هیچکدام از کاندیداهای اصلاح طلب نیست، مساله شان طرح مطالبات مردم در این فضای انتخاباتی است. باید به این جریان پیوست.
علی جوادی: این عوامفریبی را نباید از این جریانات پذیرفت. مدافعین و امضا کنندگان پروژه "گفتمان مطالبه محور" تماما در زمره مدافعین هر دو کمپ حاج میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی هستند. نیرو و پایه اجتماعی این کمپ اند. میدانند که دفاع مستقیم و آشکار از هر کدام از این کاندیداها صف این مرتجعین را دچار انشقاق بیشتر خواهد کرد. از این رو پروژه خود را در چهارچوب دفاع از گفتمان و دیالوگ و طرح مطالباتی برای اصلاح رژیم اسلامی بیان میکنند. این جریانی در ادامه دوم خرداد اما در شرایط پس از شکست دوم خرداد است. اهدافشان تماما یکی است. نیروهایشان هم یکی است. همزمانی شکل گیری این جریان و مضحکه انتخاباتی رژیم اسلامی تصادفی نیست.
اما حتی اگر این جریان مدافع هیچکدام از مردان مرتجع کاندیدای حکومت سرکوب و اسلام نبودند٬ نفس خواستها و مطالبتشان آنها را در کمپ نیروهای اصلاح طلبان حکومتی قرار میداد. هدف این جریان تغییر رژیم اسلامی به یک نظام غیر اسلامی و آزاد و برابر نیست. هدفشان خلاصی از شر ولایت فقیه نیست. هدفشان پایان دادن به زن ستیزی و آزادی پوشش و لغو حجاب اسلامی و در هم شکستن آپارتاید جنسی نیست. ابزار کارشان سازماندهی جنبش توده های مردم برای سرنگونی انقلابی این رژیم نیست. میخواهند با رژیم "دیالوگ" کنند. "گفتمان" کلمه کلیدی این جنبش است.
مطالبات این جریان مطالبات مردم نیست. مطالبه و خواست خودشان و جنبش ارتجاعی اصلاحات حکومتی است. مردم آزادی میخواهند٬ مردم برابری میخواهند٬ مردم رفاه میخواهند. این جریانات خواهان تغییرات اندک در چهارچوب قانون اساسی رژیم اسلامی هستند. آزادی در تصورات این جریانات به معنای آزادی بی قید و شرط تمامی نیروهای سیاسی در جامعه نیست. برابری برای این جریانات به معنای برابری مطلق زن و مرد و برابری اجتماعی و حقوقی انسانها نیست. رفاه در این چهارچوب سهم تمامی مردم نیست٬ مزیت طبقات حاکم است. هر تلاشی برای حقنه کردن این قالب تنگ به خواستهای مردم یک تلاش ارتجاعی است. افشاء و کنار زدن پروژه "گفتمان مطالبه محور" یک وظیفه جنبش کمونیسم کارگری است.
احمدی نژاد کاندید خامنه ای است. برای شکست دادن خامنه ای در گام اول باید احمدی نژاد را شکست داد. شکست احمدی نژاد گام اول پیشروی مبارزات مردم است.
علی جوادی: احمدی نژاد هم کاندید خامنه ای هست و هم نیست. واقعیت این است که خامنه ای در عین نزدیکی سیاسی با اهداف این جناح در عین حال سیاستهایش ناشی از تلاش برای حفظ "تعادل" رژیم اسلامی است. تضمین تعادل و حفظ تناسب قوایی میان دو "بال نظام اسلامی" در عین حال یک رکن سیاست خامنه ای است. از طرف دیگر حضور هر کدام از کاندیداها به معنای تایید نسبی تک تک آنها توسط خامنه ای و کل دستگاه اسلامی است. از این رو شکست احمدی نژاد به معنای شکست خامنه ای نیست. هر کدام از این کاندیداها در فردای قرار گرفتن در راس قوه مجریه رژیم ناچار به پیشبرد سیاستهایشان در چهارچوب کنترل و نظارت ولایت فقیه هستند. در فردای انتخاب یکی از دو کاندیدای "اصلاح طلب" خامنه ای ناچار به عقب نشینی نیست. تجربه حکومت خاتمی را مردم از یاد نبرده اند.
یک رکن تبلیغات جناح دوم خرداد این است که گویا رای به موسوی و یا مهدی کروبی مترادف رای نه به خامنه ای و یا رای نه به رژیم اسلامی است. واقعیت این است که مواضع و سیاستهای هیچکدام از این دو کاندیداها مترادف نه به رژیم اسلامی نیست. تک تک این موجودات مدافع ارکان و موجودیت و تاریخ رژیم اسلامی اند. کوچکترین قصدی در "نه" گفتن به رژیم اسلامی و یا "نه" گفتن به خامنه ای را ندارند. چنین وعده ای را هم به کسی نداده اند.
شکست هر دو جناح رژیم اسلامی٬ شکست کلیت نظام اسلامی و نه فقط شکست احمدی نژاد گامی مهم در پیشروی مبارزات مردم برای استقرار جامعه ای آزاد و برابر و انسانی است.
اگر میزان مشارکت در انتخابات بالا باشد در آنصورت امکان احتمال تقلب توسط جناح راست کمتر خواهد شد. از این رو باید بطور گسترده در این انتخابات علیرغم محدودیتهای آن شرکت کرد.
علی جوادی: این تصور که گویا فقط جناح راست مدافع تقلب و جناح دوم خرداد پرچمدار سلامت رای مردم است٬ گوشه ای از تبلیغات جناح دوم خرداد است. این جریانات مخالف اصولی با تقلب و جعل آراء ندارند. با سرکوب و کشتار و قتل عام حاکمیت خود را شکل داده اند٬ یک روز بدون سرکوب قادر به بقاء نیستند٬ تقلب و جعل آراء مردم یک قلم از کارهای کوچکشان است. مساله اما زمانی تبدیل به دعوای جناحی میشود که یک جناح سهم جناح دیگر را به نفع خود مصادره میکند. تقلب و جعل میزان آرای شرکت کنندگان در مضحکه رژیم یک توافق این اوباش اسلامی است.
از قرار مدتی است که دست جناح دوم خرداد از دستگاه تقلب و جعل آراء به درجاتی کوتاه شده است. از این رو نگران سرنوشت و موقعیت جناح خود هستند. برای عروج مجدد در عین حال نیازمند جلب آراء بسیاری هستند. این تبلیغات٬ تلاشی برای جلب آراء برای پیروزی در مقابل جریاناتی است که ابزار تقلب را عاملی جدی در جلوگیری از تلاش این جریان برای قرار گرفتن در راس قوه مجریه میدانند.
اما مستقل از این تبلیغات باید به پیش فرض این تبلیغات نیز اشاره مختصری کرد. این تصور که جناح راست در صورت شرکت مردم در این مضحکه از تقلب منصرف خواهد شد٬ خود یک باور کودنانه دوم خردادی است. بعلاوه واقعیت این است که موسوی کاندید نیروهای سانتر هر دو جناح راست و اصلاح طلب است. خروج خاتمی بهایی برای حضور موسوی بود. رژیمی که شکننده تر از آن است که حتی تصورات و تلقیات دوم خردادی در جامعه را تحمل کند٬ نیازمند کاندیدای "مطمئن" تری از خاتمی بود. میر حسین موسوی در مرکز تلاقی نیروهای سانتر دو جناح قرار داشت. بیچاره هم اصلاح طلب است. هم اصولگرا است.
برای تکرار دوم خرداد باید بار دیگر به حرکت در آمد. برای حذف نامزد ولایت فقیه و در هم شکستن طرح رهبر جمهوری اسلامی باید به حرکت در آمد. اصلاح طلبان نباید به تخریب کاندیداهای یکدیگر بپردازند. شکست احمدی نژاد شکست مهمی برای ولایت فقیه است.
علی جوادی: این سیاست ارتجاعی بخشهایی از اکٽریتی ها و توده ای ها است. خواهان تکرار ارتجاع دوم خرداد هستند. ظاهرا از تاریخ و زندگی سیاسی خود درس عبرتی نگرفته اند. آینده شان تکرار گذشته شان است. تاریخ و جامعه نسبت به این جریانات ارفاق چندانی نخواهد کرد. نه سیاست و اهداف موسوی و نه کروبی هیچکدام به معنای "نه" به خامنه ای و دستگاه ولایت فقیه نیست. این تبلیغات اکٽریتی ها برای مشروعیت بخشیدن به سیاست ارتجاعی خودشان در حمایت از یک جناح رژیم اسلامی است. نصیحت ها و توصیه هایشان به کاندیداهای دوم خردادی نشان نزدیکی سیاسی شان به این جناحها و نیروها است.
شکست احمدی نژاد شکست مهمی برای ولایت فقیه نیست. همانطور که پیروزی خاتمی شکست مهمی برای خامنه ای نبود. مسلما به شکافهایشان دامن میزند. اما آنچه بیشتر از هر عاملی به شکافهایشان دامن میزند اعتراض مستقیم و همیشگی مردم آزادیخواه و برابری طلب است. این اعتراض زمین زیر پایشان را داغ میکند. شکافهایشان را تشدید میکند. شکست ولایت فقیه را تنها با شکست نظام اسلامی و سرنگونی آن میتوان تامین کرد.
مردم و گروههای مختلف جامعه تعریف خاص خود را از رنگ سبز کمپین میر حسین موسوی دارند. طیف های چپ، طرفداران محیط زیست، طرفداران حقوق بشر و جوانان مذهبی، و سبزها ... "رنگ سبز" به نشان صلح طلبی و سبز انديشی بدل شده است. اکنون جنبش "سبزها" به رهبری میر حسین موسوی جامعه را در آستانه تغییر قرار داده است.
علی جوادی: واقعا به "خلاقیت" این مدافعین بی شرم و حیای دوم خردادی باید احسنت گفت. از توسل به هیچ خس و خاشاکی برای "فروش" کاندیدای خود فروگذار نمیکنند. شال سبز میرحسین و حاج خانم زهرا رهنورد٬ نشان هیچ چیز دیگری به جز٬ پرچم سبز ارتجاع محمدی نیست. اگر شال سبز به سمبل طرفداران "محیط زیست"٬ "حقوق بشری ها"٬ "سبزها" و "صلح طلبان" تبدیل شده است٬ مشکل و معضل خودشان است. خودشان هم باید پاسخگو باشند. میرحسین موسوی هیچ واقعیتی را در جامعه تغییر نداده است. این "شور و شوق" صف دوم خرداد است که امکانی برای قرار گرفتن در راس قوه مجریه را در مقابل خود می بینند. از این رو هیجان زده شده اند. به دست و پا و تکاپو افتاده اند. تقلای دوم خردادیها نشان تحرک جامعه و صف مردم آزادیخواه نیست.
کسانی که همچنان بر طبل قهر و تحریم می کوبند همچنان در فضای دهه ۶۰ باقی مانده اند و اتفاقات آن سال ها را دلیل اصلی تحریم و اجتناب از هر نوع همراهی و همنواعی با عموم مردم در انتخابات اعلام می کنند. با قهر و تحریم هزینه آبادانی ایران صد چندان میشود.
علی جوادی: سیاست رژیم اسلامی از ابتدای حاکمیت خونین اش تا به امروز سیاست واحدی را در اساس پیش برده است. هر زمان که با خطر جدی ای روبرو بوده است در حد توانش کشته است و اعدام کرده است. دوران ٦٠ یک استٽناء در موجودیت رژیم اسلامی نیست. سنگ بنای حاکمیت رژیم اسلامی است. آنها که میخواهند مردم این قتل عامها را "فراموش" کنند٬ دوستان مردم نیستند. دوستان رژیم اسلامی اند. میر حسین موسوی یکی از عاملین این قتل عامها بود. باید به همراه سایر سران رژیم اسلامی به جرم جنایت علیه مردم محاکمه شود. این "بذل و بخشش" را مادران و پدران و فرزندان این قربانیان رژیم فراموش نخواهند کرد. ما انتقام جو نیستیم. طرفدار اجرای عدالت اجتماعی و سیاسی هستیم. محاکمه سران رژیم اسلامی به جنایت علیه بشریت یک خواست ماست.
اتفاقا برای سازمان دادن هر گونه رفاه و به قول این جریانات "آبادانی" باید رژیم اسلامی را سرنگون کرد. راه دیگری نیست. *